جَنگ به درگیری سازمانیافته، مسلّحانه و غالباً طولانیمدتی گفته میشود که بین دولتها، ملتها یا گروههای دیگر انجام شده و با خشونت شدید، گسیختگی اجتماعی و تلفات جانی و مالی زیاد همراه است. از آنجا که جنگ یک درگیری مسلحانهٔ واقعی، ارادی و گسترده بین جوامع سیاسی است میتوان آن را نوعی خشونت سیاسی تلقی کرد
هنگامی که جنگ (و دیگر گونههای خشونت) در جریان نباشند وضعیت صلح برقرار است.
در سال ۲۰۰۳ (۱۳۸۲) ریچارد ارت اسملی (برنده جایزه نوبل)، جنگ را به عنوان ششمین معضل (از میان ده معضل) که جوامع انسانی را تا پنجاه سال آینده تهدید میکنند معرفی کرد.
در سال ۱۸۳۲ (۱۲۱۱) ژنرال کارل فون کلاوزویتس، فرمانده و نظریهپرداز نظامی پروسی در رسالهای به نام «پیرامون جنگ» چنین تعریفی از جنگ ارائه داد: «جنگ عملی مبتنی بر زور است تا دشمنان را مجبور به انجام خواستهمان کنیم.»
هرچند برخی از پژوهشگران، جنگ را غیرقابل اجتناب و جزء جداییناپذیر فرهنگ انسانی میدانند اما دیگران بر این باورند که جنگ تنها در شرایط اجتماعی فرهنگی یا زیستمحیطی خاص گریزناپذیر است. برخی از پژوهشگران معتقدند که جنگ ربطی به نوع خاصی از نظام سیاسی یا اجتماعی ندارد بلکه همانطور که آقای جان کیگان در کتاب تاریخ جنگاوری آورده است، (جنگ مفهومی جهانی است که نوع و وسعتش توسط جامعهای که هزینههایش را میپردازد تعیین میشود) در مقابل کسانی هم هستند که میگویند از آن جا که جوامعی وجود دارند که در آنها جنگ وجود ندارد میتوان روحیه انسان را به دور از جنگاوری دانست.
فناوریها و پتانسیلهای جنگ که با سرعت زیاد رشد میکنند را میتوان به شکل یک زنجیره تاریخی فرض کرد. در ابتدای این زنجیره جنگهای قبیلهای دوران پارینهسنگی قرار دارد. در آن جنگها سلاح غالب سنگ و چماق بود و در نتیجه تلفات جانی کمی به دنبال داشت. در سوی دیگر این زنجیره جنگ اتمی قرار دارد؛ جنگی که میتواند انقراض نسل بشر را به همراه داشته باشد.
واژهٔ جنگ با همین کاربرد ریشه در زبان فارسی پهلوی دارد
زبانشناسان بر این باورند که این واژه از ریشهٔ هندواروپایی Ghengh «به معنای حرکت و پیشروی» گرفته شده است. همین ریشه در زبانهای دیگر نیز نفوذ کرده و منجر به ایجاد واژههایی چون gang (به معنی رفتن، سفر یا گروهی از افراد که با هم حرکت میکنند) در زبان آلمانی کهن شدهاست. در زبان انگلیسی هم واژههای gang و gangster از ریشهٔ آلمانی کهن وارد شده است
معادل واژهٔ جنگ در زبان انگلیسی واژهٔ War است که از نظر زبانشناسان ریشه در واژهٔ وارهارا (Varhara) در زبان فارسی کهن دارد.
از آغاز پیدایش دولتها در حدود ۵۰۰۰ سال پیش، فعالیتهای نظامی در بیشتر جهان بشری به وقوع پیوسته است.ورود باروت و سرعت گرفتن روند توسعهٔ فناوریهای نظامی باعث ایجاد جنگاوری نوین شد. کانوی هندرسون در کتاب خود مینویسد: «یک منبع مدعی است که بین سالهای ۳۵۰۰ پیش از میلاد تا اواخر سده ۲۰ میلادی حدوداً ۱۴۵۰۰ جنگ رخ داده و ۳/۵ میلیارد نفر بر اثر آنها جان خود را از دست دادهاند و فقط ۳۰۰ سال از تاریخ بشر در صلح به سر رفته است.»
لارنس کیلی استاد دانشگاه ایلینوی در کتاب جنگ پیش از تمدن مینویسد در حدود ۹۰ تا ۹۵٪ جوامع شناختهشده در طول تاریخ درگیر جنگهای گاهوبیگاه بودهاندو بسیاری دیگر به صورت دائم.
کیلی به توضیح بسیاری از گونههای جنگهای بدوی از قبیل تکهای کمحجم، حجیم و کشتارها میپردازد. تمام این گونههای جنگ توسط جوامع ابتدایی انجام میشدند. جنگهایی که پیش از طلوع تمدن رخ میدادند بیشتر شامل تکهای کمحجم و سریع بودند. استفاده از کشتار را میتوان با ذکر یک نمونه از قبیلهٔ دوگریب که در شمال آمریکا حضور داشتند بیان داشت. قبیلهٔ دوگریب توانست در نهایت قبیلهٔ زردچاقو را با کشتن ۴ مرد، ۱۳ زن و ۱۷ کودک (معادل ۲۰ درصد جمعیت قبیله) نابود کند. این حمله ضربهٔ زیانباری بود که جبران آن برای قبیلهٔ زردچاقو غیر ممکن بود. کیلی در ادامه توضیح میدهد که تکهای کمحجم به دلیل فقدان رهبری و نبود آموزش و تمرین، بدون سازماندهی صورت میگرفتند. این مسأله باعث میشد که تکها، کوتاه، سریع و با تلفات کم انجام شوند. در عین حال ممکن بود همین تکها خسارات زیادی بر درصدی از مردم وارد آورند. کمبود منابع هم باعث نقص استحکامات و سازههای دفاعی در جوامع ابتدایی پیش از پیدایش دولتها میشد. حفاظتی که توسط پدافند ایجاد میشود قابل مقایسه با منابع باارزش و زحمتی که برای ساخت آن کشیده میشود نیست.
ویلیام روبیناشتاین مینویسد «بیرحمی تعمدانهٔ جوامع نانویسا، حتی آنها که نسبتاً به شکل نوین سازماندهی شده بودند، زبانزد خاص و عام است... علم باستانشناسی باعث کشف مدارکی از کشتارهای دوران پیشتاریخی شده که هیچ قومنگاری مشابه آن را ثبت نکرده است. نیمی از کسانی که اجسادشان در یک گورستان نوبیایی مربوط به ۱۲۰۰۰ سال پیش کشف شده به دلیل خشونت کشته شدهاند. باستانشناسان در سایت کرو کریک (نهر کلاغ) ایالت داکوتای جنوبی آمریکا گور دستهجمعی را کشف کردند که در آن جسد ۵۰۰ مرد، زن و کودک به صورت سلاخیشده، مثلهشده و بدون پوست سر پیدا شد. این افراد یک و نیم سده پیش از ورود کلمبوس (در حدود سال ۱۳۲۵ میلادی (۷۰۴هخ)) به قاره آمریکا در حملهای که به روستایشان انجام شد کشته شدند.
فقط در اروپای غربی از اواخر سده ۱۸ میلادی بیش از ۱۵۰ درگیری و حدود ۶۰۰ نبرد صورت گرفته است.
ساموراییهای ژاپنی به یک کشتی مغولی حمله میکنند، سده ۱۳ میلادی
گزارش امنیت بشر سال ۲۰۰۵ نشان داد که پس از اتمام جنگ سرد در اوایل دهه ۱۹۹۰ کاهش چشمگیری در میزان و شدت درگیریهای مسلحانه دیده میشود. با این حال مدرکی که در مطالعهای به نام «صلح و درگیری» در سال ۲۰۰۸ توسط مرکز بینالمللی مدیریت توسعه و درگیری بررسی شد نشان داد که این میزان ثابت مانده است.
پیشرفتهای گستردهٔ اخیر در فناوریهای مربوط به جنگ و در نتیجه افزایش قدرت نابودگری آنها باعث گسترش نگرانی عمومی شده است. در نتیجه احتمال میرود وقوع جنگ جهانی سوم اتمی کم شود یا به طور کلی از بین برود. پس از فروکش کردن غبار هر دو جنگ جهانی تلاشهای مردمی و هماهنگی شکل گرفت تا درک والاتری از عوامل پدیدآورندهٔ جنگ صورت بگیرد تا بتوان از وقوع آن جلوگیری کرد. این فعالیتها خود را در شکلگیری جامعهٔ ملل نشان داد که بعدها جای خود را به سازمان ملل متحد داد.
پس از جنگ جهانی دوم بیشتر ملتها به نشانهٔ دفاع از چنین مرامی به سازمان ملل متحد پیوستند. در طول همین دوران پس از جنگ بود که بسیاری از دولتهای ملی با هدف بیاعتبار ساختن جنگ به عنوان یکی از وسایل قابل قبول و منطقی سیاست خارجی نام وزارتخانههای جنگ خود را به وزارتخانهٔ دفاع تغییر دادند.
آلبرت اینشتین در سال ۱۹۴۷ (۱۳۲۶) با در نظر گرفتن قدرتگیری روزافزون تسلیحات نوین و با نگرانی از عواقب استفاده احتمالی از بمب اتم که به تازگی توسعه یافته بود در بیانیهای معروف اعلام کرد: «من نمیدانم در جنگ جهانی سوم چه تسلیحاتی استفاده خواهد شد اما تسلیحات جنگ جهانی چهارم سنگ و چوب خواهد بود.» خوشبختانه از آن جا که هزینههای پیشبینیشدهٔ جنگ جهانی سوم برای بسیاری از دولتها غیرقابل تحمل است در سطح جهانی انگیزهٔ کمی برای آغاز چنین جنگی دیده میشود.
با تمام آن چه که گفته شد، پس از پایان جنگ جهانی دوم درگیریهای غیراتمی محدودی به وقوع پیوستند. جالب توجه است که برخی از افراد مشهور و سیاستمداران از وقوع یک جنگ جهانی دیگر دفاع کردهاند. مائو تسهتونگ رهبر سابق چین، اردوگاه سوسیالیستها را ترغیب میکرد که از جنگ اتمی با ایالات متحده ترسی نداشته باشند زیرا حتی اگر «نیمی از بشریت بمیرند، نیم دیگر زنده خواهند ماند در حالی که امپریالیسم از روی زمین محو شده و تمام جهان سوسیالیست خواهد شد.»
